آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
♥وقتی تو هستی قلبم اروم میگیره♥ mohammad.samadi596@yahoo.com به نام خدا ************************************************
نمیخواستم بگم ولی شما نامردی کردین نظر یادتون نره مرسی ************************************************
دو شنبه 2 دی 1392برچسب:, :: 21:6 :: نويسنده : L♥VE
به نام خدا ************************************************
دو شنبه 2 دی 1392برچسب:, :: 20:58 :: نويسنده : L♥VE
به نام خدا *****داستان بیسکویت*************************** یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. او یک بسته بیسکویت نیز خرید. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی خواست واکنش نشان دهد. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت. وقتی داخل هواپیما روی صندلی اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساکش قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکویتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!
دو شنبه 2 دی 1392برچسب:, :: 15:48 :: نويسنده : L♥VE
به نام خدا ************************************************ داستان طنز دختر بابایی
بابا جون؟ - جونم بابا جون؟ این خانمه چرا با مانتو خوابیده؟ - خب… خب… خب حتما اینجوری راحتتره دخترم یعنی با لباس راحتی سختشه؟ - آره دیگه، بعضیها با لباس راحتی سختشونه! پس چرا اسمشو گذاشتن لباس راحتی؟ - …….هیس بابایی، دارم فیلم میبینم باباجون، کم آوردی؟! - نه عزیزم، من کم بیارم؟ اصلا هر سوالی داری بپرس تا جواب بدم خب راستشو بگو چرا این خانمه با مانتو خوابیده بود؟ - چون خانم خوبیه و حجابشو رعایت میکنه آهان، پس یعنی مامان من خانم بدیه؟ - نه دخترم، مامان تو هم خانم خوبیه پس چرا بدون مانتو میخوابه؟! - خب مامانت اینجوری راحتتره ! اون آقاهه هم چون میخواسته حجابشو رعایت کنه با کت و شلوار خوابیده بود؟ - نه عزیزم، اون چون خسته بود با لباس خوابش برد پس چرا خانمش که خیلی هم خانم خوبیه بهش کمک نکرد لباسشو در بیاره؟! - چون میخواست شوهرش روی پاهای خودش بایسته واسه همینه که شما نمیتونید روی پاهای خودتون بایستید؟! - عزیزم مگه تو فردا مدرسه نداری؟ داری میپیچونی؟ - نه قربونت برم عزیزم،اما یه بچه خوب که وسط فیلم اینقدر سوال نمیپرسه؛باشه عسل بابا؟ اما من هنوز قانع نشدم - توی این یک مورد به مامانت رفتی؛ خب بپرس عزیزم چرا باباها توی تلویزیون همیشه روی مبل میخوابن؟ - واسه اینکه تختخوابشون کوچیکه، دو نفری جا نمیشن خب چرا یه تخت بزرگتر نمیخرن؟ - لابد پول ندارن دیگه پس چرا اونا دوتا ماشین دارن، ما ماشین نداریم؟ - چون ماشین باعث آلودگی هوا میشه، ما نخریدیم عزیزم آهان، یعنی آدما نمیتونن همزمان دوتا کار خوب رو با هم انجام بدن؛ اون آقاهه و خانومه که حجابشون رو رعایت میکنن، باعث آلودگی هوا میشن، شما و مامان که باعث آلودگی هوا نمیشین حجابتون رو رعایت نمیکنین؛ درست گفتم بابایی؟ - آره دخترم، اصلا همین چیزیه که تو میگی، حالا میشه من فیلم ببینم؟ باشه، ببین بابایی اما تحت تاثیر این فیلمها قرار نگیری بری ماشین بخریها، به جاش برو به مامان یاد بده حجابشو موقع خواب رعایت کنه که تو اینقدر موقع جواب دادن به سوالاتم خجالت نکشی! باشه باشه ؟!
دو شنبه 2 دی 1392برچسب:, :: 15:30 :: نويسنده : L♥VE
به نام خدا ************************************************ شرط بندی ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﺸﻘﻢ ﺷﺮﻁ ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻨﯿﻢ؟؟؟
دو شنبه 2 دی 1392برچسب:, :: 14:25 :: نويسنده : L♥VE
به نام خدا ************************************************ نامه بي جواب سلام بهونه قشنگ من براي زندگي آره باز منم همون ديوونه ي هميشگي فداي مهربونيات چه مكني با سرنوشت دلم برات تنگ شده بود اين نامه رو واست نوشت حال من رو اگه بخواي رنگ گلاي قاليه جاي نگاهت بد جوري تو صحن چشمام خاليه ابرا همه پيش منن اينجا هوا پر از غمه از غصه هام هر چي بگم جون خودت بازم آمه ديشب دلم گرفته بود رفتم آنار آسمون فرياد زدم يا تو بيا يا من و پيشت برسون فداي تو ! نمي دوني بي تو چه دردي آشيدم حقيقت رو واست بگم به آخر خط رسيدم رفتي و من تنها شدم با غصه هاي زندگي قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگي نمي دوني چه قدر دلم تنگه براي ديدنت براي مهربونيات نوازشات بوسيدنت به خاطرت مونده يكي هميشه چشم به راهته يه قلب تنها و آبود هلاك يه نگاهته من مي دونم همين روزا عشق من از يادت ميره بعدش خبر ميدن بيا آه داره دوستت ميميره روزات بلنده يا آوتاه دوست شدي اونجا با آسي بيشتر از اين من و نذار تو غصه و دلواپسي يه وقت من و گم نكني تو دود اون شهر غريب يه سرزمين غربته با صد نيرنگ و فريب فداي تو يه وقت شبا بي خوابي خستت نكنه غم غريبي عزيزم زرد و شكستت نكنه چادر شب لطيف تو از روت شبا پس نزني تنگ بلور آب تو يه وقت ناغافل نشكني اگه واست زحمتي نيست بر سر عهد مون بمون منم تو رو سپردم دست خداي مهربون راستي ديروز بارون اومد من و خيالت تر شديم رفتيم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شديم از وقتي رفتي آسمونمون پر آبوتره زخم دلم خوب نشده از وقتي رفتي بد تره غصه نخور تا تو بياي حال منم اين جوريه سرفه هاي مكررم مال هواي دوريه گلدون شمعدوني مونم عجيب واست دلواپسه مثه يه بچه آه بار اوله ميره مدرسه تو از خودت برام بگو بدون من خوش ميگذره ؟ دلت مي خواد مي اومدم يا تنها رفتي بهتره از وقتي رفتي تو چشام فقط شده آاسه خون همش يه چشمم به دره چشم ديگم به آسمون يادت مي آد گريه هامو ريختم آنار پنجره داد آشيدم تو رو خدا نامه بده يادت نره يادت ميآد خنديدي و گفتي حالا بذار برم تو رفتي و من تا حالا آنار در منتظرم
دو شنبه 2 دی 1392برچسب:, :: 13:2 :: نويسنده : L♥VE
به نام خدا ************************************************ رو پاکت سیگار نوشته بود “سیگار برای شما واطرافیانتان زیان آور است” تو دلم گفتم: تو یه نفر اطراف من پیدا کن قول میدم به خاطر اونم که شده سیگارو ترک کنم
حتی دوباره لبخند زدن هم دل میخواهد که من دیگر ندارم !
دو شنبه 2 دی 1392برچسب:, :: 12:46 :: نويسنده : L♥VE
به نام خدا ************************************************ من رسیدم روزي مردي به سفر ميرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه ميشود که هتل به کامپيوتر مجهز است . تصميم ميگيرد به همسرش ايميل بزند . نامه را مينويسد اما در تايپ ادرس دچار اشتباه ميشود و بدون اينکه متوجه شود نامه را ميفرستد . در اين ضمن در گوشه اي ديگر از اين کره خاکي ، زني که تازه از مراسم خاک سپاري همسرش به خانه باز گشته بود با اين فکر که شايد تسليتي از دوستان يا اشنايان داشته باشه به سراغ کامپيوتر ميرود تا ايميل هاي خود را چک کند . اما پس از خواندن اولين نامه غش ميکند و بر زمين مي افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش ميرود و مادرش را بر نقش زمين ميبيند و در همان حال چشمش به صفحه مانيتور مي افتد : گيرنده : همسر عزيزم موضوع : من رسيدم
ميدونم که از گرفتن اين نامه حسابي غافلگير شدي . راستش انها اينجا کامپيوتر دارند و هر کس به اينجا مي اد ميتونه براي عزيزانش نامه بفرسته . من همين الان رسيدم و همه چيز را چک کردم . همه چيز براي ورود تو رو به راهه . فردا ميبينمت . اميدوارم سفر تو هم مثل سفر من بي خطر باشه . واي چه قدر اينجا گرمه
دو شنبه 2 دی 1392برچسب:, :: 11:58 :: نويسنده : L♥VE
به نام خدا ************************************************ فرا رسیدن روز اربعین سرورو سالار شهیدان حضرت اباعبدالله حسین(ع)
یک شنبه 1 دی 1392برچسب:, :: 21:6 :: نويسنده : L♥VE
به نام خدا همیشه عاشق رنگهای شاد بودم ولی با دیدن چشمانت
سیاهی زیباترین رنگ روزگارم شد نگاه کن این دم اخر دلمون رنگ پاییزه داره میریزه برگامون چه قد رفتن غم انگیزه دیگه چیزی نگو اروم منواز گریه پاکم کن اگر موندم کنارم باش اگر مردم تو خاکم کن
یک شنبه 1 دی 1392برچسب:, :: 20:17 :: نويسنده : L♥VE
![]() ![]() |